| ||||
از نخستین حضور رسمی ایران در المپیک در بازیهای1948 لندن تا 2000 سیدنی ورزشکاران ایرانی موفق شده اند در مجموع 40 مدال برای کشورشان تصاحب کنند. 8 مدال طلا، 13 مدال نقره و 19 مدال برنز حاصل تلاش 32 ورزشکار ایرانی در 12 دوره از بازیهای المپیک است.
طلا: 8 مدال
کشتی آزاد وزنه برداری
نقره: 13 مدال
کشتی آزاد کشتی فرنگی وزنه برداری
برنز: 19 مدال
کشتی آزاد کشتی فرنگی
وزنه برداری تکواندو bbc |
استراتژیک ترین نقطه دنیا کجاست؟
در دنیا نقاطى وجود دارد که انهدام آنها و یا صدمه زدن تأسیسات مستقر در آنها مى تواند به سادگى تعادل جهان را به هم زند. مناطق صنعتى در آلمان، آمریکا، انگلیس، ژاپن یا بازارهاى بورس لندن، نیویورک، توکیو و پاریس و یا حتى شهرهاى بزرگ و تأثیرگذار مانند واشنگتن، نیویورک، لس آنجلس، فرانکفورت، برلن، لندن و پاریس.
ضربه به هر کدام از این مراکز پس از چندى قابل جبران است اما نقطه اى در دنیا وجود دارد که هرگونه ضربه شدید یا تصرف سریع آن مى تواند اقتصاد دنیا و به دنبال آن حیات انسان صنعتى را به شدت به خطر اندازد.
خلیج فارس
در حال حاضر جهان کماکان به انرژیهاى هیدروکربورى نظیر گاز و نفت متکى است. این در حالیست که ۶۵درصد ذخایر نفتى و ۴۰درصد ذخایر گازى در خاورمیانه قرار دارد. کشورهاى حوزه خلیج فارس تنها کشورهاى جهان هستند که تا ۸سال دیگر نفت در اختیار دارند.
مصرف روزانه نفت جهان در حال حاضر ۷۵میلیون بشکه در روز است. هرگونه اختلال درانتقال نفت مى تواند طى مدت کوتاهى ذخایر استراتژیک نفتى غرب و شرق را به انتها برده و ضمن افزایش سرسام آور قیمت نفت، در میان مدت سبب توقف رشد اقتصادى جهان شود.
آنان که مى مانند
بررسى میزان تولید و مصرف نفت نشان مى دهد که کشورهاى تولیدکننده فعلى نفت به سرعت در حال از دست دادن ذخایر خود هستند و شاید از سالهاى۲۰۲۰ به بعد ۸۰درصد کشورهاى تولیدکننده (فعلى)، نفتى براى عرضه نداشته باشند.
در آن صورت تنها چندکشور باقى مى مانند که مى توانند و باید بتوانند نفت جهان را تأمین کنند.
عربستان، ایران، امارات عربى، عراق و کویت. تمامى این کشورها در حاشیه خلیج فارس واقع هستند و خلیج فارس نقش اصلى را در «فرصت» و «تهدید» آنها دارد. این کشورها تنها مناطق دنیا هستند که از سال۲۰۸۰به بعد نیز نفت دارند.
براى تکمیل اطلاعات خوانندگان باید گفت که تنها دوکشور عربستان و ایران ۳۴درصد ذخایر نفتى دنیا را در اختیار دارند! به عبارت دیگر هرگونه اتفاق درحیات سیاسى واقتصادى این دوکشور تأثیر مستقیمى بر تمدن غرب و شرق جهان دارد.
نقش «زمان» در اهمیت خلیج فارس
گذشت زمان به طور دائم و فزاینده اى اهمیت خلیج فارس و خاورمیانه را افزایش مى دهد. آمریکا در حال حاضر روزى ۸میلیون بشکه نفت تولید مى کند که ذخایرش حتى ۲۵درصد ایران نیست. در خوشبینانه ترین برآوردها آمریکا در سال۲۰۱۵ نفتى نخواهد داشت. نفت بریتانیا ۵سال دیگر و نفت نروژ ۹سال بعد تمام مى شود.
کانادا غول صنعتى دیگر آمریکاى شمالى نیز حتى به اندازه یک میدان نفتى متوسط ایران نفت ندارد. ۱۶سال دیگر کار میادین کانادا نیز تمام است. با این محاسبه مشخص مى شود که تا سال،۲۰۲۰ در جهان صنعتى دیگر تولید کننده اى نخواهد ماند و ۱۵میلیون بشکه کمبود بازار را باید خاورمیانه و بویژه خلیج فارس تأمین کند. تحلیلگران نفتى از هم اکنون پیش بینى مى کنند که در سال۲۰۳۰ ، ۷۰درصد نفت دنیا توسط خاورمیانه تأمین شود. به عبارتى خاورمیانه مبدل به قلب تپنده جهان خواهد شد. در منطقه اى به وسعت ۶میلیون کیلومتر مربع سرنوشت ۱۲میلیاردنفر رقم مى خورد.
در بخش گاز نیز اهمیت منطقه کمتر از نفت نیست. وجود ۴۰درصد گازجهان درمنطقه که بخش اعظم آن در اختیار ایران (به عنوان دومین دارنده منابع گازى جهان پس از روسیه) است جذابیت منطقه را دوچندان مى کند.
پاشنه آشیل جهان صنعتى
طبیعى است که غرب بویژه قدرتهاى درجه اول نظامى و صنعتى اهمیت ویژه اى براى خلیج فارس و خاورمیانه قائل شوند. از ۱۰۵۰میلیارد بشکه ذخایر قطعى نفت ۶۸۵میلیارد آن در این نقطه واقع شده، بسیار واضح است که مالک این نطقه از جهان، مالک دنیا خواهد بود. پس نبردهاى بزرگ بر سر تصرف منطقه چیز غریبى نیست.
چنانکه ذکر شد اهمیت فعلى و آنى خلیج فارس و خاورمیانه به اندازه اى است که غفلت هر قدرتى از آن مى تواند سبب زوال اقتصادى و اجتماعى آن تا سال۲۰۲۰ شود.
سناریوى آمریکا براى خلیج فارس
خلیج فارس نه منطقه ضرورى براى یک کشور یا یک قاره بلکه منطقه اى مهم براى ثبات اقتصاد جهانى است. همانگونه که ذکر شد تغییرات در امنیت این خلیج و کشورهاى پیرامون آن مى تواند به سرعت بر چشم انداز امنیتى دیگر کشورها تأثیر بگذارد.
به نظر مى رسد که آمریکا از اوایل دهه۹۰ اشتهاى زیادى را براى تصرف کامل این منطقه صرف کرده و مى کند. به ویژه پس از فروپاشى اتحاد شوروى در ،۱۹۹۱ آمریکا علاقه زیادى را براى توسعه پایگاههاى نظامى خود در این منطقه به کار گرفت.
ضلع جنوبى خلیج فارس و دریاى عمان از قرنها قبل در اختیار دول آمریکا و انگلیس بوده و آنها همواره حضورى قوى در جنوب خلیج فارس داشته اند. اما روى کار آمدن دولتهاى چپگرا در عراق طى سالهاى ۱۹۵۰ تا ۱۹۸۰ و وقوع انقلاب اسلامى در ۱۹۷۸ سبب شد تا نیمه شمال خلیج فارس از چنگ این دو قدرت (و بعدها تنها آمریکا) خارج بماند.
در ۱۹۹۱ ارتش آمریکا با یورش عظیم، ارتش یک میلیون نفره صدام حسین را در جنوب عراق در هم شکست و عملا ًتوازن خود را به سود خود در منطقه بر هم زد. پیش از این ارتش عراق به عنوان نیروى اول «اعراب » ظرفیتى دهها برابر ارتشهاى کوچک خلیج فارس و حداقل ۴برابر عربستان داشت. حاکمیت بلامنازع آمریکا در منطقه با وجود ارتش عراق ممکن نبود اگرچه این ارتش در برهه هایى از زمان به عنوان خنثى کننده نیروى دوم مخالف آمریکا یعنى ایران عمل مى کرد.
آمریکا با حضور در افغانستان، توسعه پایگاههاى آسیاى میانه، افزایش حضور در کشورهاى عرب خلیج فارس و استقرار ۱۴۰هزار نظامى در خاک عراق خیز بزرگى براى تصرف کامل خلیج فارس برداشته است.
سیاست هاى دوگانه آمریکا اکنون مدتى است که با خروج عراق از صف مخالفان آمریکا به پایان رسیده، اما آمریکا براى تسلط کامل خود بر خلیج فارس هنوز با ۲ چالش دیگر مواجه است.
الف ـ وجود ایران
ب ـ مقاومت شدید اروپا، روسیه و چین براى مقابله با سلطه طلبى بیشتر آمریکا
ایران
على رغم حجم عظیم نیروهاى آمریکایى مقتدر در منطقه (حداقل ۳۰۰هزار آمریکایى در عراق، افغانستان، آسیاى میانه و شیخ نشینهاى جنوب مستقر هستند) هنوز این نیروها نمى توانند خنثى کننده نیروى «ایران» به حساب بیایند.
ایران با برخوردارى از کل سواحل شمالى خلیج فارس، بنادر عریض و بزرگ، ارتش حدود ۷۰۰هزار نفرى و زیرساختهاى عظیم تدارکاتى، سد بزرگى بر سر راه نیروهاى آمریکایى است. به نظر مى رسد آمریکا حداقل تا چند سال آینده برنامه اى براى رویارویى تمام عیار نظامى با ایران نداشته باشد چرا که چنین اقدامى به جز نیاز به ارتش ۲ تا ۳ برابر نیروى به کار گرفته شده در مارس ،۲۰۰۳ باید حتماً از پشتیبانى جهانى برخوردار باشد.
اروپا، ژاپن، چین و روسیه
کشورهایى مانند ژاپن و اروپا به شدت به نفت خلیج فارس وابسته هستند. این دولتها به هیچ عنوان ذخایر عظیم نفتى به مانند روسیه و یا آمریکا(ى مرکزى و جنوبى) در اختیار ندارند. از دست رفتن خلیج فارس و تسلط یک قدرت بر آن مى تواند آنها را همواره با این «نگرانى » مواجه کند که شاید روزى قدرتى مایل به «محدود» کردن حوزه تصمیم گیرى آنها با استفاده از اهرم نفت شود. چین نیز که تا ۱۹۹۰ صادرکننده نفت بود از اواسط این دهه به واردکننده نفت تبدیل شد و انتظار مى رود در سال۲۰۱۰ ، ۵۰درصد نیاز نفت خود را از خارج (۹۰درصد آن را از خلیج فارس) وارد کند. روسها نیز به خوبى مى دانند که خلیج فارس منطقه اى استراتژیک است که نباید آن را تحت هیچ شرایطى به یک «قدرت توسعه طلب » واگذار کرد.
ترتیبات امنیتى خلیج فارس
خلیج فارس برخلاف اکثر نقاط جهانى منطقه اى متشکل از ارتش هاى بزرگ و کشورهاى پرجمعیت نیست. در این منطقه به جز ایران، یک کشور جنگزده (عراق)، کشورى با جمعیت ۲۰میلیون نفرى (عربستان) و انبوهى از کشورهاى یک تا ۳میلیون جمعیت چیزى وجود ندارد. این کشورها اکثراً فاقد زیرساختهاى مناسب براى پرورش و نگهدارى نیروهاى عظیم مسلح هستند حال آنکه به واقع صدها میلیارد تن نفت را در اختیار دارند و برخى از این کشورهاى کم جمعیت، نفتى معادل قاره اروپا و یا آمریکاى شمالى دارند.
آیا اروپا به خواسته هاى آمریکا تن مى دهد؟
نکته کلیدى در روابط آمریکا و اروپا، چالش بر سر خلیج فارس است. اروپاى غربى، روسیه و چین در سال۲۰۰۳ همزمان با حمله مجدد آمریکا بر عراق سنگین ترین مقاومت را برابر خلیج فارس از خود نشان دادند. فرانسه، آلمان و ایتالیا به گونه اى یکسان، اقدام آمریکا در حمله به عراق را اشتباه و نشانه اشتیاق آمریکا به جنگ دانستند. البته شکست مشکوک ارتش عراق در ۴ روز آخر جنگ و فتح بدون مقاومت بغداد سبب شد تا «اجماع» علیه آمریکا شکل نگیرد اما آشکار است که اروپا این بار در مقابل اقدام نظامى آمریکا در مقابل تنها قدرت مستقل خلیج فارس سکوت نکند.
اما اروپا نیز در این بین داراى برنامه هایى درازمدت است. سرویسهاى اطلاعات اروپا ظاهراً در مبارزه آمریکا با مبارزان خاورمیانه اى (عراقى، افغانى، سعودى، مصرى) تمایلى به دخالت ندارند. از طرف دیگر آنها از شکستهاى آمریکا در عراق و کندى حرکت این کشور در افغانستان ناراضى نیستند. اکنون که تلفات سربازان آمریکایى در عراق از ۹۰۰ نفر گذر کرده آنها سیاست«صبر و انتظار» خود را موفق مى بینند. آمریکا اکنون نبرد در خاورمیانه را پیچیده تر از نبردهاى بالکان، آفریقا و یا آمریکایى مرکزى مى بیند. دلیل این پیچیدگى چیست؟
ژنرالهاى آمریکایى اکنون پى برده اند که نبرد در بین النهرین و شبه جزیره عربستان ( یا درگیرى با ایران) بسیار مشکل تر از آنچه مى پنداشتند بوده است. «باز»هاى واشنگتن بیش از اندازه بر روى قدرت ایالات متحده حساب کرده بودند و بالعکس کشورهاى اروپایى، چین و روسیه را دست کم گرفتند. در خاورمیانه محاسبات بسیار پیچیده است. در لبنان، سوریه، فلسطین اشغالى و عراق طى نیم قرن اخیر هیچ نبردى به سرانجام نرسیده، چرا که شبح قدرتهاى منطقه اى و اروپایى مانع از برترى یک اراده به اراده هاى دیگر مى شود. حتى ارتش اسرائیل با کمک بازوان اطلاعات بى رحم خود نتوانست امنیت مورد نظرش را درلبنان و فلسطین اشغالى (که وسعتى کمتر از استان بصره عراق دارند) اعمال کند.
البته هدف نویسنده این نیست که بسیارى از مقاومتهاى محلى رابه قدرتهاى اروپایى و روسیه و چین ارتباط دهد اما واضح است که در خاورمیانه اگر تمامى طرفهاى درگیر نخواهند، آرامشى برقرار نمى شود.
کارت ایران
اما بازى اصلى در منطقه بر سر ایران است. ایران پس از وقوع انقلاب اسلامى در ،۱۹۷۸ ناگهان از جرگه نیروهاى غربى خارج شد و به صورت نیروى مستقلى درآمد.
پتانسیل هاى ایران اصلاً قابل مقایسه با سایر کشورهاى منطقه نیست. سابقه دسترسى ایرانیان به علوم و فنون جدید به ۱۰۰ سال قبل بازمى گردد. حال آنکه رقباى عرب ایران حداکثر ۴۰ سال سابقه همنشینى با تمدن جدید را دارند. مضافاً آنکه ایران از ۸۰ سال قبل به این سو داراى ارتش منظم، دانشگاههاى معتبر، زیرساختهاى صنعتى، نیروهاى تحصیلکرده و… بوده است.
ایران سواحل شمالى خلیج فارس را کاملاً در اختیار دارد. جایى که سالانه ۱۳ هزار کشتى، نفتکش، سوپر نفتکش و کشتى هاى قاره پیما در آن تردد مى کنند. ایران تمامى ظرفیتهاى لازم را براى تبدیل شدن به «قدرت منطقه اى» دارد. آمریکا به دنبال آن است که توان رزمى ایران را نیز به مانند عراق منهدم کند و یا آنکه ایران را «دولت کاملاً همراه» خودسازد. به ویژه آنکه آمریکا از سپتامبر ۲۰۰۱ پى برد که عربستان بدلیل وجود بافت عشیره اى، حکومت قابل اتکایى ندارد و مردم آن نیز اصلاً قابل اعتماد براى غرب نیستند. آمریکا در ۳ سال اخیر به همین دلیل به تدریج نیروهاى خود را به قطر و بحرین منتقل کرده است.اکنون براى آمریکا مسلم شده که سعودیها، بیشترین اثر را به حوادث ۱۱ سپتامبر، بمب گذاریهاى عربستان (علیه آمریکاییها) داشته اند. پس هدف آمریکا دستیابى بى چون و چرا بر ارکان حاکمیت، نیروهاى مسلح و جغرافیاى ایران است. از دید آمریکا نقطه پرش براى تصرف جهان «ایران» است اما آیا بین آرزوى آمریکا و «تحقق» آن تعادلى وجود دارد؟
اروپا و ایران
چنانکه گفته شد، اروپا به ویژه پس از حمله مارس ۲۰۰۳ آمریکا به عراق پى برد که هدف حریف امروز (متحد دیروز) دستیابى بى چون و چرا بر خلیج فارس است. اما اروپا به هیچ عنوان اجازه حمله نظامى آمریکا به ایران را نمى دهد. اروپا حتى اجازه نخواهد داد که فضا به سمت میلیتاریزه شدن منطقه پیش برود. اروپاى غربى به بیش از ۱۵ میلیون بشکه نفت در روز احتیاج دارد. در سالهاى آینده نزدیکترین منبع انرژى به اروپا خلیج فارس و خاورمیانه خواهد بود.
اروپا نمى تواند از آخرین پایگاه مستقل منطقه صرفنظر کند. به همین دلیل پس از اعلام نظر مقامات ایران براى از سرگیرى غنى سازى اورانیوم، اروپا مجدداً بر ادامه سیاست گفت وگو تأکید کرد و آمریکا که مترصد زدن ضربه به ایران بود ازطریق لابى هاى خود از عدم موافقت اروپا با این اقدام مطلع شد. اما اروپا نیز خواسته هایى از ایران دارد که این خواسته ها سبب شده تا روابط با اروپاى غربى توسعه نیابد. بحثهاى حقوق بشر و سلاحهاى هسته اى مسائل اصلى بین طرفین است، اما این اختلافات آنقدر پایه اى نیست که سبب رویگردانى کامل اروپا از ایران شود.
روسیه و ایران
روسها اکنون به دلیل ضعف اقتصادى و درگیریهاى داخلى از حضور جدى در منازعات جهانى خوددارى مى کنند اما ایران براى روسیه نیز داراى اهمیت استراتژیک است. بزرگترین کشور جنوبى روسیه که قادر به ایفاى نقش تعیین کننده در آسیاى میانه، افغانستان، خلیج فارس، عراق و «بازى قدیم اعراب و اسرائیل » است . روسیه وایران در حال حاضر از سطح بالایى از مناسبات تجارى برخوردارند. از آن گذشته، ایران بازار مناسبى براى تسلیحات روسى است اگرچه روسها در فروش تجهیزات پیشرفته خود به ایران با «نیت مثبت» عمل نمى کنند. روسیه هنوز جنگنده هاى مدرن وعده داده شده را به ایران تحویل نداده است و راه اندازى نیروگاه بوشهر را به تعویق مى اندازد. اما ایران براى روسیه «کارت خوش شانسى » است. اگر روسها به دنبال گرفتن امتیاز اقتصادى و سیاسى از آمریکا باشند به ایران تنها «اندکى» نزدیک مى شوند تا بلافاصله واشنگتن باتقاضاى مسکو موافقت کند.
چین وایران
چین طى سالهاى ۱۹۸۰ تا امروز صادق ترین متحد ایران بوده است. البته این صداقت نیز «نسبى» است چرا که در دنیاى روابط بین الملل صداقت مطلق وجود ندارد.
چین طى سالهاى ۱۹۸۳ تا ۲۰۰۳ ، ۶.5 میلیارد دلار اسلحه به ایران فروخته و در طول جنگ تحمیلى نیز ایران را تنها نگذاشت. از طرف دیگر چین در زمینه هاى تکنولوژیکى همکارى جدى با ایران دارد. در مقابل چین نیز نیازهاى جدى در زمینه انرژى به ایران دارد . رشد دو رقمى اقتصادى چین طى ۲ دهه اخیر سبب شده تا مصرف انرژى این کشور به رقم قابل توجهى برسد تا آنجا که دیگر منابع داخلى آن کشور کفاف تولید را نمى کند. چین با در اختیار داشتن ۲۳ میلیارد بشکه ذخیره نفتى (حتى از یک پنجم ذخایر نفتى ایران نیز بهره مند نیست ) معادل ایران نفت تولید مى کند. برآوردها نشان مى دهد که چین نیز حداکثر تا ۱۹ سال دیگر نفت دارد حال آنکه احتمالاً در آن سالها مصرف چین به روزانه ۱۰ تا ۱۲ میلیون بشکه نفت مى رسد واگر کشتى هاى حامل گاز ال.ان.جى بدان نرسند مناطق صنعتى چین مبدل به شهرکهاى متروکه مى شود.
چین نیاز به منبع قابل اتکاى انرژى دارد . ا یران تحت اشغال آمریکا براى چین اصلاً متصور نیست. اما چین نیز «بازیگر» است. چین نیز بارها از کارت ایران براى عقب راندن آمریکا از تایوان استفاده کرده است. به محض آنکه آمریکا تصمیم به کمک نظامى و فروش تکنولوژى پیشرفته به تایوان مى گیرد، چین نیز به ادامه گفت وگوهاى نظامى با ایران مى پردازد!
بالعکس در برابر یک فشار یا امتیاز نیز ممکن است چین همکارى خود در زمینه هاى نظامى با ایران را کاهش دهد. در ۱۹۹۵ چین تحت فشار آمریکا برنامه خود براى تهیه یک راکتور هسته اى براى ایران را لغو کرد. در ۱۹۹۶ چین تحت فشار آمریکا سایر همکاریهاى هسته اى خود با ایران را نیز محدود کرد. از ۱۹۹۷ تاکنون نیز فشار آمریکا براى لغو قراردادهاى ایران وچین در زمینه فن آورى موشکى همواره ادامه داشته است.
نبرد با ایران
اما آمریکا به جز آماده سازى فضاى سیاسى براى تصرف خلیج فارس با یک عامل جدى دیگر نیز مواجه است. نیروهاى مسلح ایران. مقابله با چنین نیرویى دست کم به ۶ ماه تدارکات وگردآورى ارتشى به بزرگى ارتش سال ۱۹۹۱ نیاز دارد.
ایران برخلاف عراق، از حمایت جهانى برخوردار است ، جمعیت و وسعتى ۳ برابر عراق دارد و مى تواند از ابزارهاى غیرکلاسیک براى نبرد استفاده کند. نبرد با ایران به معنى به آتش کشیدن نیمى از خاورمیانه است. مضافاً آنکه زنجیره حوادث پى درپى پس از آن سرانجامى نخواهد داشت.
نگاهى به مناسبات نظامى وامنیتى منطقه
غرب خاورمیانه وبویژه خلیج فارس در حال حاضر از یک خلأ قدرت رنج مى برد. حساس ترین منطقه جهان اکنون بلادفاع است . انباشت تسلیحات توسط اعراب ثروتمند نیز براى پرکردن این شکاف تکافو نداشته است.
انهدام ماشین نظامى صدام در ۱۹۹۱ و حذف حکومت بعث در ۲۰۰۳ این خلأ را جدى تر کرد. نکته جالب آنکه این خلأ نظامى از ۳ دهه قبل تاکنون پر نشده است. حتى حضور آمریکا در منطقه نیز تأثیرى براین امر نداشته است.
خلیج فارس در دهه ۷۰ میلادى
پل امیل اردمن نویسنده آمریکایى در اثر معروف خود به نام «سقوط ۷۹» زمانى را تصویر کرده بود که یک دولت پرقدرت تصمیم به تسخیر خلیج فارس وکشورهاى جنوبى آن مى گیرد و در بین کشورهاى مذکور هیچ توانى براى جلوگیرى از ورود مهاجمین وجودندارد.
اردمن در کتاب تخیلى خود پیش بینى روزى را کرده بودکه شاه سابق ایران تصمیم بگیرد با ارتش نیم میلیون نفرى خود درگیر نبرد با کشورهاى کم جمعیت وناتوان جنوبى خلیج فارس شود. اگرچه انتشار این کتاب مصادف بود با تزلزل پایه هاى رژیم پهلوى و تقریباً ناممکن بود که شاه ایران خلاف نظر آمریکا چنین اقدامى را انجام دهد اما این نویسنده با اقدام خود نکته اى مهم را به ایالات متحده گوشزد کرد. آسیب پذیرى بزرگترین منبع نفت وگاز جهان (به زعم غرب) در برابر هرگونه تهاجم.
ماههاى هراس انگیز براى آمریکا وغرب
۷۰ درصد نفت وگاز جهان در خلیج فارس و کشورهاى حاشیه آن نهفته اما ترکیب این کشورها به گونه اى است که بجز ایران هیچ کدام داراى توانایى نگهدارى مخازن گران قیمت خودنیستند. (عراق نیز مى توانست قدرت مستقلى باشد که عملاً با نابخردى صدام از گردونه خارج شد).
مورد کویت براى آمریکا بسیار عبرت آموز بود. مرداد ۱۳۶۹ زمانى که یک تیپ زرهى عراقى با سرعت از مرز کویت گذشت ، تا ورود به «کویت سیتى» تنها ۱۳ ساعت وقت صرف شد. ارتش ۱۲ هزار نفره کویت عملاً نجنگید و پادشاه آن کشور به سرعت به عربستان گریخت.
از مردادماه تا اواخر آبان که ارتشهاى سنگین اسلحه آمریکایى، اروپایى وعربى درمنطقه حاضر شدند، صدام حسین ۳ ماه وقت داشت که دنیا (بویژه دنیاى غرب) را با بحرانى شدیدتر از اکتبر ۱۹۷۳ مواجه کند. در مقابل ۵۷ لشکر عراقى تنها ۷۰ هزار سرباز اماراتى، عمانى، قطرى و بحرینى بود وعربستان سعودى با همین تعداد نیرو تنها مى توانست براى چند روز در مرزهاى خود به مقابله با صدام بپردازد.
پل امیل اردمن تسخیر جنوب خلیج فارس ونابودى همزمان نیروهاى عراقى و سعودى به دست ارتش ایران را کمتر از دو هفته حدس زده بود اما عراق با تسخیر ۱۳ ساعته کویت (در مرزهاى عراق وایران آتش بس حکمفرما بود) نشان داد که براى تسخیر کشورهاى کوچک چون قطر، امارات و حتى عمان تنها به یک راه پیمایى چند روزه نیاز است. به دنبال جانبدارى یمن، اردن و فلسطین تحت رهبرى عرفات ازصدام ناگهان غرب به این هراس افتاد که اگر صدام قصد فتح شبه جزیره عربستان را کند تکلیف چیست؟ اما از سویى صدام نه یک سردار شجاع بود و نه سیاستمدارى مستقل .
آمریکاییها که درابتدا واکنشهاى معترضانه اما نسبتاً ملایم از خود نشان دادند صدام را امیدوار کردند که به کویت «حداقلى» اکتفا کند، و هدف «حداکثرى» را براى بعد بگذارند.
اگر صدام سعى بر تصرف خلیج فارس مى کرد بجز مخالفت عملى دو همسایه بزرگ خودترکیه وایران شایدتنها با سلاحهاى استراتژیک آمریکا (حتى بمب اتم) متوقف مى شد. اما استراتژیستهاى آمریکایى واروپایى براى راحتى خیال خود باید فکر دیگرى مى کردند تا محتاج دل بستن به اتفاق و شانس نشوند.
پایه اى که فروریخت
از افزایش اهمیت خلیج فارس ۵۰ سال مى گذرد زمانى که بزرگترین شرکتهاى نفتى آمریکایى با هجوم به این منطقه سواحل جنوبى این خلیج را تسخیر کردند (در حالیکه انگلیس در سواحل شمالى خلیج فارس از اوایل قرن بیستم مشغول حفارى چاه نفت بود). ارزانى استخراج نفت وعمق مخازن آن دراین منطقه سرعت استخراج نفت از سایر نقاط دنیا از جمله آمریکارا از چشم انداخت. در سالهاى ۱۹۵۰ تا ۱۹۷۰ انگلیس کماکان سلطان دریاى عمان وخلیج فارس بود اما کمبود شدید اعتبارات، انگلیس را مجبور کرد که به تدریج از دهه ۶۰ با امپراتورى خودخداحافظى کند و از ۱۹۷۰ به بعد نیز عملاً ناوهاى هواپیما بر، نیم ناوها و کشتى هاى عظیم جنگى خود را بازنشسته کرد چرا که نه مى توانست آنها را نوسازى کند و نه آنکه هزینه نگهدارى آنها را بدهد. این امر باعث شد که آمریکا از ۱۹۷۰ جاى انگلیس را در اداره منطقه بگیرد.
ایالات متحده نیز بجاى انتقال حجم عظیم ناوگان به منطقه استراتژیک خلیج فارس با تقویت روزافزون ارتش ایران به شاه عنوان ژاندارم خلیج را داد.
ترکیب ارتش در رژیم گذشته نیز به گونه اى بود که نیروهاى کماندویى، هوابرد و آبى ـ خاکى آن قابل توجه و در حد ۲ لشکرو ۲ تیپ مستقل بود.ایران همچنین از بزرگترین ناوگان هاور کرافت جهان بهره مند بود.
وقوع انقلاب ایران، ناگهان منطقه را با خلأ قدرت مواجه کرد.اگرچه آمریکا با اعزام دوناوگان بزرگ خود متشکل از ۲ ناو هواپیمابر صدها، هواپیما ودهها کشتى بزرگ و کوچک جنگى سعى کرد که مانع رویداد هر حادثه اى شود اما آمریکاییها خوب مى دانستند که در دنیاى دو قطبى ۱۹۸۰ نگهدارى خلیج فارس توسط چند واحد دریایى و ۱۰ اسکادران هواپیما امکانپذیر نیست بویژه اینکه اگر اتحاد شوروى که با تسخیر افغانستان به ۳۰۰ کیلومترى خلیج فارس رسیده بود قصد دست درازى به منطقه را مى کرد. یا آنکه عراق به دنبال اعاده حاکمیت خود بر جنوب (منطقه بیطرف، کویت و شمال شرق عربستان) مى افتاد. آمریکا خطر ایران را نیز از نظر دور نداشت. اگرچه ایران هیچگاه(حتى در زمان شاه جاه طلب) برنامه اى براى تسخیر و یا حتى حمله محدود به همسایگان جنوبى خود نداشت (ایران حتى بحرین را با مصالحه واگذار کرد و جزایر مورد نظر خود در خلیج فارس را با رفراندوم گرفت) اما اینها هیچ کدام مانع نگرانى آمریکا نمى شد.
نتیجتاً آمریکا از روى استیصال اعلام کرد که «هر اقدامى در خلیج فارس توسط دشمنان(از جمله شوروى) را با تمام امکانات از جمله بمب اتم جواب مى دهیم».
این در حالى بود که آمریکا چنین شروطى را حتى براى مرزهاى اروپا تعیین نکرده بود (و تنها مشابه این تهدید در سال ۱۹۶۳ در بحران کوبا(در۹۰ کیلومترى آمریکا) رخ داد .)
تغییر استراتژى
از سال ۱۹۸۱ آمریکا به ۳ اقدام همزمان دست زد. ابتدا تقویت بیش از گذشته پایگاههاى خود در کشورهاى غربى خلیج فارس ، دوم تقویت ناوگان دریایى آمریکا و سوم درگیر ساختن عراق به جنگ با ایران تا با یک حرکت دو مدعى قدرت (به زعم آمریکا) ، درگیر نبردى فرسایشى شوند. براى آمریکا این نیز کافى نبود. آمریکا به دنبال اقدام استراتژیک بود. ابتدا ارتشهاى عربى را مجبور به توسعه بیش از اندازه خود (نسبت به وسعت و جمعیت) کرد و سپس با تقویت همزمان ترکیه و پاکستان به دنبال کم رنگ کردن خطر خرس سرخ (شوروى ) شد.
اما علیرغم تمام این تلاشها آمریکا کماکان هیچ پایه استراتژیکى براى حفظ خلیج فارس نداشت. اوج گیرى جنگ ایران وعراق در ۱۳۶۴ و ۱۳۶۵ سبب ناامنى کامل منطقه شد. اصابت پى در پى موشک به کشتیهاى نفتکش منطقه و غرق کشتیها به دلیل برخورد با مین بازارهاى دنیا رابه شدت تحت تأثیر قرار مى داد. مضافاً اینکه در منطقه، نقطه اى فوق استراتژیک به نام تنگه هرمز قرار داشت که حتى با یک نیروى متوسط مسدود کردن آن ممکن بود و این به معنى محروم شدن بازار نفت از حدود ۱۰ میلیون بشکه نفت صادراتى در روز بود.
جداول زیر نیروهاى نظامى ۶کشور حاشیه خلیچ فارس را نشان مى دهد. ۶کشور مذکور حتى در مجموع توان نظامى ضعیف ترى نسبت به ایران و یا عراق زمان صدام داشتند.
جداول ۱ ، ۲ و ۳ توانایى نظامى منطقه در ۳ برهه زمانى ،۱۹۸۲ قبل از جنگ اول خلیج فارس و بعد از جنگ دوم خلیج فارس را نشان مى دهد:
چنانچه مشاهده مى شود کشورهاى فوق الذکر اگرچه از انبوه تسلیحات و بودجه نظامى بهره مندند اما به دلیل قلت جمعیت، ارتشهاى آنها کوچک و غیرقابل اتکا است.
در مقابل این نیروها اکنون دشمنى مانند صدام وجود ندارد اما زمانى که صدام حسین به دنبال قدرت طلبى بود، به هیچ عنوان قدرتهاى مذکور را به حساب نمى آورد. ارتش صدام در قبل از حمله به کویت در ،۱۹۹۱ از یک میلیون سرباز، ۷هزار تانک، ۸۰۰هواپیما، ۱۱هزار نفربر و هزاران قبضه توپ بهره مند بود.
البته بین این کشورها با ایران نیز هیچ تضاد منافع جدى وجود ندارد و تنها گاهى امارات و یا قطر به تحریک آمریکا به دنبال ماجراجویى با ایران هستند اما این کشورها از نظر توان رزمى اصلاً قابل مقایسه با ایران نیستند.
نتیجه گیرى
خلیج فارس و غرب خاورمیانه منبع اول انرژى جهان است. از ۱۴سال قبل به این سو (با فروپاشى شوروى) آمریکا حرکت جدى خود را براى تصرف منطقه آغاز کرده است. از ۲سال قبل به این سو اروپاى غربى، روسیه وچین پى به جدى بودن برنامه هاى آمریکا بردند. اکنون نبرد اصلى بین نیروهاى سیاسى خارج از منطقه است. نقش ایران نیز در این بین جدى و تعیین کننده است. اما محور اصلى گفت وگوها تهران و آینده سیاسى ایران خواهد بود.
اکنون این وظیفه دیپلماتهاى ایرانى است که از تضاد منافع بین قدرتها، بهترین بهره را ببرند. در یک نکته نیز تردیدى نیست. آمریکا از مرزهاى غربى پاکستان تا تل آویو هیچ قدرت منطقه اى را تحمل نمى کند.
طبیعى است که تضعیف ایران در دستور کار واشنگتن باشد. منطقه خلیج فارس با خلأ قدرت روبه رو است و آمریکا مایل به پر کردن این خلأ به تنهایى و به عنوان ابرقدرت قرن ۲۱ است چرا که این منطقه استراتژیک ترین نقطه دنیا است.
جدول شماره ۴ ذخایر نفتى چند کشور اول جهان را نشان مى دهد
روزنامه ایران
نئوامپرسیونیسم نام نهضتی است که اعضای آن را سورا (1) ، سینیاک (2) و گروهی از نقاشانی تشکیل می دهند که اصول مطرح شده از طرف آن دو را پذیرفته اند. این اصول عبارتند از مطالعه ی علمی رنگ و تفکیک سیستماتیک «مایه رنگ» که پیش از آنها این کار به وسیله ی نئوامپرسیونیست ها به شکلی غریزی انجام می شد. در مورد چگونگی ساخته شدن این اصطلاح عقاید مختلفی است. عده ای عقیده دارند که این اصطلاح را خود نقاشان مزبور به عنوان ادای احترام به نقاشان پیش از خود درست کرده اند. عده ایی دیگر می گویند که این اصطلاح را دوست و مفسر آثار این نقاشان فلیکس فنئون(3) ساخته است، و آن را برای نخستین بار در مجله ی هنر مدرن چاپ بروکسل به تاریخ 19سپتامبر 1886 به کار برده است. این اصطلاح را آرسن الکساندر (4) که اغلب او را سازنده ی این اصطلاح می دانند، اخذ کرده و در مقاله ای که تحت عنوان «واقعه» در باره ی کتاب فلیکس فنئون، به نام «امپرسیونیست های سال 1886» د ر10 دسامبر 1886 نوشت، به کار برد. به هر حال این اصطلاح در 1887 به شکلی جا افتاده و قطعی در مقاله ای که فنئون در مه 1887 در مجله ی هنر مدرن درباره ی نئوامپرسیونیست نوشت، به کار رفته است، و او در مقاله ی مزبور مشخصات فنی و زیبایی شناسانه ی این نهضت را به طور درست و کامل شرح داده است.
پراکنده شدن امپرسیونیست ها در 1880، با تعقیدی در روش آنها و بازگشت به اصول کلاسیک همراه بود. در همان سال دیویدساتر (5) در مجله ی هنر طی یک سلسله مقاله ی مهم تحت عنوان «پدیده ی دید»، حدود 167 اصل را بیان داشت که به نظر می رسد از همان زمان پیدایش نئوامپرسیونیسم در آنها پیش بینی شده است. در پایان همین مقاله به اهمیت ارتباط بین هنر و علم، اشاره شده است. ساتر اعلام کرد که قاعده و قانون برخلاف خصوصیت مطلقی که دارند، هرگز عامل فی البداهگی را در امر اختراع و اجرا از بین نمی برند. علم موجب رهایی از همه ی تردیدهاست، و در نتیجه حرکتی آزاد را در یک قلمروی وسیع ممکن می سازد، و درست نیست که تصور کنیم، هنر و علم آنچنان در مقابل یکدیگر قرار دارند که حضور یکی، وجود دیگری را نفی می کند. روانشناسی و فیزیولوژی دید مسایل بینایی و عدسی ها، تجزیه ی نور و رنگ، همه، مسایل روزانه یی محسوب می شوند. تجربیاتی که در آن زمان، توسط هلم هولتز (6) دانشمند فیزیک (1878) و او.ن.رود (7) (1881) به عمل آمده بود. کشفیات پیشین شورول (8) را تکمیل می کرد. کتاب شورول به نام «قانون تضاد فی البداهه» که نخستین بار در 1839 به چاپ رسیده بود، در 1889 به مناسبت صدمین سالگرد تولد این دانشمند که خود هنوز زنده بود، به خرج دولت تجدید چاپ شد. در چنین فضای پرشوری از نظر تجربیات تئوریک بود که ژرژسورا (1891-1859) به بلوغ هنری خویش نزدیک می شد. کارهای تجربی او را در 1882 نقطه های کوچک رنگ و درخشش لرزنده ی ضربه های قلم مو، مشخص می کرد. در بهار 1884 او همراه با هنرمندانی که از طرف سالن پذیرفته نشده بودند، سالن مستقلین را پایه گذاری کرد، و اولین کمپوزیسیون بزرگ خود به نام «آب تنی» را به آن فرستاد. از بین شرکت کنندگان دیگری که هنوز یکدیگر را نمی شناختند، می توان از پل سینیاک، هانری ادموند کروس (9) ، شارل انگران (10) و آلبر دوبوا پیله (11) را نام برد که سمت کارشان یکی بود. سورا با این اشخاص دوست شد و در ماه ژوئن، آنها را به طور رسمی و تحت رهبری ادیلون ردون(12)، انجمن هنرمندان مستقل را پایه گذاری کردند. و همین نقاشان، فعالترین اعضای این انجمن محسوب می شدند. هدف آنها منطقی کردن بیان نور، به کمک رنگ خالص بود و می کوشیدند تا یک روش علمی را جانشین روش تجربیِ امپرسیونیست ها کنند. سورا در اولین نمایشگاه انجمن هنرمندان مستقل در ماه دسامبر بار دیگر تابلوی آب تنی را به نمایش گذاشت، این تابلو بر اساس تضادهای سایه ها ساخته شده بود، و با یک رفتار قابل انعطاف هدف او را که آشتی دادن ابدی با زودگذر، معماری با نور، فیگور با منظره و تحرک امپرسیونیستی با ثبات کلاسیک بود، برآورده می ساخت. سینیاک که چهار سال جوانتر از او بود و با تحرک و جنگجو محسوب می شد، و دل به این آزمایشات بسته بود، تحت تأثیر این تابلو واقع و مشتاقانه به این مذهب تازه گروید. او در 1885 در کارگاه گیومن (13) با پیسارو (14) ملاقات کرد و موجب آشنایی او و سورا شد. پیسارو نیز با اشتیاق این راه تازه را برگزید، چرا که چنین روشی میل او را به ساختمان و نظم برآورده می ساخت. پیسارو پسر بزرگ خود، لوسین و دوستش لویی هایت(15) را به این نهضت علاقه مند کرد. بین سالهای 1884 و 1886 سورا دومین کمپوزیسیون بزرگ خود «یکشنبه در گراندژات» را به وجود آورد، که بر اساس تضاد نیم رنگها و به کمک تکنیک کاملاً جا افتاده ی او ساخته شده بود.این تکنیک را می توان به قطعه قطعه کردن با اسلوب ضربه های قلم مو، تعریف کرد که او آن را دیویزیونیسم (16) می خواند، و عاقبت کار آن به پوانتیلیسم(17) کشید.
سینیاک که تئوریسین گروه بود، می گفت: تقسیم کردن، یعنی حفظ کردن همه ی فواید درخشش، رنگ آمیزی و هماهنگی که از چهار طریق حاصل می شود:
1- از طریق آمیزش عینی ی قطعاتی که مستقلاً خالصند (یعنی همه سایه های طیف و نیم رنگ هایشان).
2- جدا کردن عوامل مختلف (یعنی رنگ های محلی، رنگ نور و عکس العمل هایی که ایجاد می کنند).
3- تعادل بین این عوامل و نسبت هایشان (برحسب قانون تضادها، درجه بندی و پرتوافکنی).
4- انتخاب اندازه ی ضربه ی قلم مو، به طوری که که متناسب با اندازه ی تصویر باشد.
در مارس 1886 دوران روئل – دلال هنری – به نیویورک رفت و سیصد تابلوی امپرسیونیستی را با خود برد، که باید به آنها آثار سورا و سینیاک را هم اضافه کرد. در همان سال تابلوی گراندژات مهمترین اثر موجود در هشتمین و آخرین نمایشگاه امپرسیونیست ها بود که از 15 مه تا 15 ژوئن برگزار شد. جمع امپرسیونیست ها از 1880 در خطر تفرقه افتاده بود. همین نمایشگاه، آغاز رسمی نئوامپرسیونیسم و یا به زبان پیسارو، جدا شدن امپرسیونیست های رمانتیک را از امپرسیونیست ها علمی مژده داد. مونه، رونوار و سیسلی خود را کنار کشیدند؛ دگا همکاری سورا، سینیاک، لوسین و کامیل پیسارو را که جملگی آثارشان در یک اطاق به نمایش گذارده بودند، پذیرفت. اما شرط کرد که کلمه امپرسیونیست ها از آفیش نمایشگاه حذف شده و آثار انگران و دوبواپیله به دلیل متناسب نبودن، رد شود.
فنئون که زمینه ی آشنایی سورا و دوستانش را فراهم کرده بود و سرنوشت چنین رقم خورده بود او خود مشوق و مفسر صمیمی آنها باقی بماند، مقالات متعدد استادانه یی را در مجلات پیشرو آن زمان به آثار این نقاشان اختصاص داد، و این مقالات در پایان همان سال به صورت کتابی منتشر شد. نئوامپرسیونیست ها به عنوان یک گروه متشکل در دومین نمایشگاه مستقلین در تویلری از 21 اوت تا 21 سپتامبر 1886 شرکت کردند. در این نمایشگاه بار دیگر سورا تابلوی گراندژات خود را نمایش داد. در ماه نوامبر پیسارو در نانت نمایشگاه داشت و موفق شد که سورا و سینیاک را نیز با خود در این نمایشگاه شرکت دهد. همین سه نقاش از طرف «انجمن 20» که یک گروه مستقل و شجاع به رهبری اکتاوموس (18) محسوب می شدند، دعوت گردیدند تا آثار خود را در بروکسل به نمایشگاه گذراند. سینیاک و سورا در شب افتتاح نمایشگاه در فوریه ی 1887 حضور داشتند. اگرچه تابلوی گراندژات را فرهیرن (19) بسیار ستود و این تابلو تنها احترام عده ای را برانگیخت، اما در مقابل، بسیاری از هنرمندان بلژیکی تحت تأثیر آن به سوی دیویزیونیسم جلب شدند. از بین این نقاشان می توان هانری وان دوولده (20) و تئووان ریسلبرک (21) را نام برد. در فرانسه نیز دیویزیونیست های تازه ای ظهور کردند که مهمترین آنها عبارتند از: ه. پتی ژان (22) ، ماکسیمیلین لوس (23) و کمی بعد لوسی کوستوریه (24).
این نهضت در ایتالیا نیز راه یافت و هنرمندانی نظیر سگانتینی (25) ، پرویاتی (26) موربلی (27) به آن پیوستند و برای نخستین بار در 1891 در میلان معرفی شدند. همچنین سه تن از نقاشان مهم اواخر قرن نوزدهم بی آنکه به نئوامپرسیونیسم تعلق داشته باشند، تحت نفوذ سورا به تجربه ی دیویزیونیسم پرداختند، این سه تن عبارتند از: گوگن در 1886، لوترک در1887 و وان گوگ تقریباً در تمام دوره ی موسوم به پاریسی (1888-1886) در طی این مدت روابط وان گوگ با سینیاک و سورا بسیار بارور بود.
کار با اسلوب سورا در دو کمپوزیسیون بزرگ او به اوج خود رسید رقص عامیانه در 1890 و سیرک در 1891. این آثار بر اساس تضاد خطوط ساخته شده بودند. در آنها گرایش ستلیزاسیون مشهود است، و او به این ترتیب سبک مدرن را لمس کرد. سورا در 32 سالگی در 29 مارس 1891، خسته از کار اما موفق در رساندن پیام خویش، بدرود حیات گفت. پیسارو که به رهبری این گروه دعوت شده بود، از آنجا که دیویزیونیسم را رها کرده و به رفتار آزادانه ی آثار قبلی خویش باز گشته بود، این دعوت را نپذیرفت، تنها لوسی کوستوریه، کروس وسینیاک که در 1889 کتاب از اوژن دلا کروا تا نئوامپرسیونیسم را منتشر کردند، کوشیدند تا به روح و روشی که برای خیلی ها چیزی جز یک مشت دستورالعمل نبود، اما نبوغ استادانه ی مورا به آن تبلور و هستی بخشیده بود، وفادار بمانند. کتاب آنها از آن پس به عنوان یک اثر کلاسیک محسوب شده است.
در 1889 و حتی تا حدود 1904 فوویسم خلق شده بدست ماتیس تنها بخشی از پوانتیلیسم محسوب می شد، چرا که ماتیس یک تابستان تمام را در کنار سینیاک و کروس در سن تروپه کار کرده بود. از طرف دیگر نمایشگاه مجموعه ی آثار سورا را در سالن مستقلین در 1905 را می توان مبدا پیدایش کوبیسم تلقی کرد.
1) Scurat
2) Signac
3) Félix Fénéon
4) Arsén Alexandre
5) David Sutter
6) Helm Holtz
7) O.N. Rood
8) Chevreul
9) Henri – Edmond Cross
10) Charls Angrand
11) Albert Dubois – Pillet
12) O.Redon
13) Guillaumin
14) Pissarro
15) Louis Hayet
16) Divisionism
17) Pointillism
18) Octave Maus
19) Verhaeren
20) H . Van De Velde
21) T. Van Rysselberg
22) H. Pelitjean
23) M . Luce
24) Lucie Cousturier
25) Segantini
26) Preiviati
27) Morbelli
منبع : کتاب از امپرسیونیسم تا هنر آبستره